شهرشیشه ایی
بگذار اعتراف کنم که بدجور دلم برایت تنگ شده
فکر نکن بی وفا هستم ، دلم از سنگ نشده…
اعتراف میکنم اینک در حسرت روزهای شیرین با تو بودنم
باور نمیکنم اینک بی توام
تا بر همه غم و غصه های بی تو بودن چیره شوم…
کاش میشد دوباره بیایی و لحظه ای نگاهت کنم ،
با چشمهایم نازت کنم
در حسرت چشمهایت هستم ،
چشمهایی که همیشه با دیدنش دنیایم عاشقانه میشد
بگذار اعتراف کنم که بدجور دلم هوایت را کرده
در حسرت گرمی دستهایت ،
تا کی باید خیره شوم به عکسهایت ،
هنوز هم عاشقم ، عاشق آن بهانه هایت…
کاش بودی و به بهانه هایت نیز راضی بودم
کاش بودی و من دیگر از سردی نگاهت شاکی نبودم
هر چه خواستم از تو بگذرم از همه چیز گذشتم جز تو ،
هر چه خواستم فراموشت کنم همه را فراموش کردم جز تو ،
هر چه خواستم به خودم بگویم هیچگاه ندیدم تو را ،
چشمهایم را بستم و باز هم دیدم تو را ،
هر چه خواستم دلم را آرام کنم ،
آرام نشد دلم و بیشتر بهانه تو را گرفت ،
هر چه خواستم بگویم بی خیال ،
بی خیالت نشدم و به خیالت تا جایی که فکرش هم نمی کنی رفتم…
میخواستم با تنهایی کنار بیایم ،
دلم با تنهایی کنار نیامد ،
میخواستم دلم را راضی کنم ،
یاد تو باز هم به سراغم آمد ،
میخواستم از این دنیا دل بکنم ،
دلم با من راه نیامد …
بگذار اعتراف کنم که دلم در چه حالیست ،
بدجور از نبودنت شاکیست ،
هر جا هستی برگرد که اصلا حالم خوب نیست….
نظرات شما عزیزان:
قالب رایگان وبلاگ کد آهنگ |